آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

بهداد نجفی

بدون عنوان

موش موشک ماااا این روزها خیلی از کلمات رو با کمک واژه دوست داشتنی "گ" به کار میبره . عااااااااااااااااشق لحن زیبا و صدای دلنشینشم . صداشو ضبط کردم و وقتی کنارم نیست ١٠ بار بیشتر گوش میکنم . مینویسم تا یادم نره چه لذتی میبرم از این حنجره ی طلایی . جوجو = گوگو داداش=گاگا میمی= گیگی چایی=گایی گاو=گاااااااااا سیب=گیبَ بهروز=بِ....ووو آب بازی توپ بازی=بوب بازی اسب =اَ بَ  (آخر سیب و اسب رو نمیدونم چرا فتحه میدی و کلی ما رو میخندونی) پارسا=با آ شیر= ییر ببر=بَب نینی=گیگی کلاغ پر=ب َ َ َر هاپووویی پیشی=ایشی گل=گُ لی لی حوضک= اییی اییی چشم چشم دو ابرو= چیش چیش اَب وووو   ...
23 آذر 1391

ببخشای بر ما

به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز،  فرو ریخت پرها نکردیم پرواز،  ببخشای ای روشن عشق بر ما، ببخشای!  ببخشای اگر صبح را به مهمانی کوچه دعوت نکردیم،  ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست، ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی صنوبر خبر نیست.  "محمد رضا شفیعی کدکنی"   پی نوشت:  دلم گرفته امشب ، پسرم سرما خورده و ماااااادر طاقت دیدنه ناراحتی شو نداره ، ببخشای خدا بر ما ...  دلم امشب برای مادرااااایی که فرزند بیمار ، سخت بیمار دارند خووووونه خدایا خووون و خودت خوب میدونی مهربانااااا.  بزرگا تو ببخشای بر ماااا
16 آذر 1391

بی تو بودن هرگز

پارسال تابستون بود که اکران فیلم جنجالی "جدایی نادر از سیمین" روی پرده های سینما سر و صدایی به پا کرده بود و همه از هم می پرسیدند که این فیلم و دیدی ؟ بهداد عزیزم اون موقع چهار ،پنج ماهه بود و وابستگی کامل به شیر من داشت و با اینکه شیشه رو گاهی اوقات بهش میدادم ولی خیلی میلی بود و بعضی وقتا اصلا حاضر نمیشد که شیشه رو بگیره و برای همین تقریبا بیشتر از دو ساعت نمیتونستم بدونه بهداد جایی برم، تا اینکه یه روز جمعه از خواب که پاشدیم همسر مهربان گفت امروز یه کمی شیر بیشتر بدوش میخواهیم عصری بریم سینما! با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چی؟ سینما؟مگه میشه پس بهداد رو چیکار کنیم ؟ همسر مهربان: چهار پنج ساعت که چیزی نیست ، فکر کن داری میری دکتر . یک...
10 آذر 1391

گمشده ها

 خیلی تعجب نکنید ،  تو خونه ما هرچیزی که گم بشه باید ردش رو از تخت آقا بهداد بگیرید. نمیدونم واااااقعا این چه کاریه که انقدر گل پسری به خودش زحمت میده و میره از اتاق ما و کشوهای دراور من هرچی که به دستش برسه رو برمیداره و میبره میندازه تو تختش و جالبه که اسباب بازی های خودشو نمیندازه حتما باید اثاث کمد من باشه! در آخر هم فاتحانه نظاره گر موفقیتهاش میشه و با اِه اِه میاد دست منو میکشه و میبره تا نشونم بده و منم تشویقش کنم و تازه باید به آقا کمک هم بکنم تا دوباره وسایل رو جمع کنه و ببره دونه دونه بزاره تو کشو و باز دوباره از اول همه ی عملیات رو با دقت تمام انجام بده ! عاااااااااااااااشقتم مورچه کوچولوی من ...
10 آذر 1391

ظهر پاییزی و غمگین عاشورا و 21 ماهگی فرشته بی بالِ آفریدگار

پسر ِ عزیزم مادرت رو ببخش که این دو روز با چشمان لبریز از اشک و قلبی گرفته شیرت داد . هر بار که در آغوشم جای میگرفتی با چهره ای غمگین نگاهم میکردی و اینو درک کرده بودی که مادرت از چیزی ناراحته. عزیزکم غمِ خانم رباب و لبان تشنه حضرت رقیه و حضرت علی اصغر وجود گنه کار مادرت را دردمند کرد و تو دیگه میفهمی که درد ،اشک دارد. خوب هم میفهمی جگر گوشه ام. تو را و همه ی فرشته های کوچک این دنیای خاکی را به دستان آقا اباالفضل و وجود گرانقدر سالار شهیدان امام حسین (ع) میسپارم و تنها آرزوی این روزهایم این است که این قافله عشق و جوانمردی لحظه ای رهایت نکنند و همواره پشت و پناه هر ثانیه نفس کشیدنت باشند. نازنینم نتونستم عکسی از تو در جمع عز...
5 آذر 1391

بهداد جووووووووووونم عاشقِ پازله

مااااااااادرت قربون اون دستای کوچولوت بره، پسرم عااااااااشق ِجورچین ِاعضای صورتشه و روزی 10 بار میاد و ما رو میبره تا چیش چیش اَبووووووو (چشم چشم ابرو) درست کنه و منم دونه دونه انگشتاشو بوسه بارون کنم.   و بعد پازل سه تیکه زرافه که البته به اسم (پا) معرفی میشه چون پسرم خیلی علاقه به قسمت سوم پازل که همون پاهای زرافه هست داره و بارها برمیداره و دوباره میزاره و میگه پااااااااا و جورچین مزرعه حیواناتش که بهداد جیگرم اَب(اسب) و هاپووویی و پیشی و گوگو(جوجو) رو خیلی دوست داره و کلی باهاشون درد و دل میکنه و گاهی هم بیچاره ها رو شوت میکنه اینور اونور. ...
10 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد